همشهری آنلاین: بهار که به این جزیره میرسد، مهاجران از آن سمت دنیا میآیند تا در ساحل گرماش تخمگذاری کنند؛ جوجههای آنها با صدای آبهای خلیجفارس سر از تخم بیرون بیاورند، بر ماسههای ساحل راه بروند، با موجهایش پرواز یاد بگیرند و اواخر شهریورماه دوباره به همان نقطه دوری که از آن آمده بودند، بازگردند.
اینجا جزیره امالگُرم در استان بوشهر است، جزیرهای که به همراه جزایر «تهمادو»، «نخیلو» و «امسیله» بهشتی افسانهای را در کناره شمالغربی خلیجفارس میسازند؛ در منطقهای حفاظت شده به نام «مُند» که نزد عموم مردم، بیشتر از هرچیزی به نام آهوانش شناخته شده، اما اینجا را هزاران پرنده، سالهای سال است که برای زندگی انتخاب کردهاند و مسیر آمدن به آن را هرگز از یاد نبردهاند.
دستاندازی انسان در طبیعت، هنوز نتوانسته این خانه را از آنها بگیرد، اما اگر پیشروی زندگی صنعتی ادامه یابد و مسائل زیستمحیطی آن رعایت نشود، شاید در سالهایی نه چندان دور، آسمان امالگُرم تنهاترین آسمان دنیا شود و هرگز ساکنان آن به خانه خود بازنگردند.
باورکردنی نیست؛ در نزدیکی بوشهری که به سرعت به سوی صنعتیشدن میرود و در این راه هزینههای محیطزیستی زیادی هم میدهد، جزیره امالگُرم، بهشتی باشد برای پرندگان مهاجر؛ جزیرهای که با عسلویه به شدت صنعتی، تنها ۸۰ کیلومتر فاصله دارد. جایی که امنترین خانه برای ۱۰ هزار پرنده است، پرندههایی که پس از بال زدنهای بسیار زیاد از سرزمین دور در آن پناه گرفتهاند تا قصه هزاران تولد از خاک به افلاک با زمزمه دریا در سکوت آبی ـ فیروزهای خلیجفارس رقم بخورد. سرزمینهای دوری که پرندهشناسان، از آنها به عرضهای جنوبی یاد میکنند و با اکراه و تردید انگشت به سوی هند میکشانند.
تعبیر یک رویا
از قایق که پا به جزیره میگذارم، هزاران پرنده تیک میخورند بر صفحه آبی آسمان. از این فاصله معلوم نیست آن تیک سیاه را کدام پرنده بر دل آسمان زده و آن هاشور را کدام پرنده دریایی، اما نگاه میرود به آنجا که فیروزهای خلیجفارس دامان کشانده بر پای جزیره، همانجایی که انبوه آنها هنوز بر ساحل نشستهاند. از هر سو صدای پرندگان مرا در برمیگیرد. هیچ نمیشنوم جز صدای اعتراض آنها و نمیبینم جز نقطههایی که در آمد و رفتاند؛ خطهایی که عصر یک روز تابستانی را بر بلندای جزیرهای با وسعت ۷۹ هکتار هاشور میزنند.
عرض جزیره را که رد میکنم، لابهلای بوتههای سبز، پرستوهای دریایی پشت تیره، خاک را به اندازه یک آشیانهای امن برای خود حفر کردهاند. صدای سمفونی پرندگان که تمام فضا را پر کرده، اشتیاق دیدن از نزدیک آنها را دو چندان میکند. بوتههای سبز سیر را یکییکی پشتسر میگذارم و حتی فراموش میکنم که به من گفتهاند لابهلای بوتههای جزیره، مارهایی میخزند به نام «جعفری» که از سمیترین مارهای ایران هستند.
اما حواسم به یک چیز هست؛ اینکه آشیانه پرندگان را لگدمال نکنم. به وسط جزیره که میرسم محشری میشود بر ساحل خلیجفارس و هزاران پرستوی دریایی پشت تیره و گونه سفید، کاکلی بزرگ و کوچک، اِگرِت ساحلی، سَلیم خرچنگخوار و سَلیم کوچک، عظمت طبیعت را به رخم میکشند. انگار به سرزمین خوابها و رویاها وارد شدهام. پرواز است که ریتم میگیرد بر دل آسمان. صدایشان گوش فلک را کر میکند.
دیگر هیچ نمیبینم جز این همه زیبایی که بر ساحل متولد میشوند، سر از تخم بیرون میآورند، با موجهای ساحل همقدم میشوند و بعد هم پرواز را یاد میگیرند تا سفر طولانی خود را به عرض های دور آغاز کنند. عباس عاشوری که پرندهشناس است میگوید: «کسی نمیداند آنها دقیقا از کجا میآیند. چون سازمان محیط زیست هر سال صدها جوجه را حلقهگذاری میکند، ولی هیچکدام برنگشتهاند و فقط چندتایی از آنها در هند دیده شدهاند.»
آشیانه پرندهها تمام ساحل جزیره را پر کرده، آنطور که محمدباقر نبوی - معاون محیطزیست دریایی سازمان محیطزیست - میگوید، در شش ماهه اول سال جزایر منطقه «مند»، شاهد تولدهای پیدرپی بر ساحل خلیج فارس است؛ «در نخیلو سالانه ۲۵ هزار پرنده ساکن میشوند.» حالا در امالگُرم هم تا چشم کار میکند تخم پرندگان است که بر ساحل جا گرفته. با احتیاط باید حرکت کرد، چرا که هر لحظه ممکن است تخم پرندهای زیر پا له شود. تخم و جوجههایی که تازه سر از تخم درآوردهاند، بیپناهترین موجودات در جزیره هستند.
نزدیک که میشوم، پرندههای مادر از روی تخمها بلند میشوند، اما فغانی میشود بر آسمان که نگو. دردناکترین صحنه جوجههای کوچک است که در میان امواج دریا گرفتار میآیند. این پرندگان، آبزی و کنارآبزیاند اما پاهای کوچکشان تاب امواج را نمیآورد. جوجه که باشند این موجها برایشان مصیبت است. البته گاهی هم موجی ناغافل پیش از آنکه جوجه سر از تخم درآورد میآید و آنها را با خود میبرد و تن بیجانشان را به ساحل و جزیره برمیگرداند.
۱۰ هزار پرنده
پرندهها بزرگ که میشوند تازه رنگ میگیرند. باید پرندهشناس بود تا تشخیص داد آن پرنده خوشرنگ با سری سیاه و پشتی تیره رنگ، با آن بالهای باریک که زیباترین پرواز را به نمایش گذاشته، پرستوی دریایی پشت تیره است. پشتتیرهها دمشان دوشاخه و منقارشان باریکتر و نوکتیزتر از دیگر پرندگان جزیره است.
میان آن همه مادر مضطرب که تخمهای بیپناه را به نظاره ایستادهاند، تشخیص پرستوهای دریایی پشت تیره سخت نیست. عباس عاشوری پرندهشناس میگوید: «آنها معمولا درجا بال میزنند و برای گرفتن ماهی شیرجه میروند. به دشواری راه میروند. نر و ماده آنها همشکل است و در جزایر شنی یا سواحل ماسهای دریا آشیانه میسازند.» آن یکی «اگرت ساحلی» است.
اگرتهای ساحلی در دو رنگ دیده میشوند؛ سیاه و سفید. اینجا اکثریت اگرت ساحلی سیاه رنگ هستند. آن پرنده سیاه با چانه و گلوی سفید همان اگرت سیاه است؛ پرندهای که با نوک زرد خود طعمههایی چون ماهی، سختپوستان، نرمتنان، حشرات، لاشهحیوانات، گاهی میوههای سته و مواد گیاهی را در آب و گل میجویند. بیشتر در خورهای گلآلود، ماندآبها و باتلاقهای شور، سواحل سنگی و سواحل مرجانی زندگی میکنند.
اگرتهای ساحلی دستهجمعی در بوتههای کوتاه نزدیک ساحل جوجه آوری میکنند. یکی از زیباترین صحنهها، پرواز پرستوهای دریایی بر بالای موجهای خلیجفارس است و شیرجه رفتن برای صید ماهی، بعد رساندن آن به جوجهای که تازه راه رفتن را تمرین میکند. اما امروز این همه پرنده مادر سرگردان، بر بالای ساحل به قصد گرفتن صیدی از دریا پرواز نمیکنند، ترس از حضور انسان است که آنها را از روی ساحل پرانده؛ از روی تخمها بلند شدهاند و حالا یک لحظه هم آرام نمیگیرند. سکوت سنگین خلیجفارس از صدای اضطراب آنها که نگران تخمهای بیپناهشان هستند شکسته است؛ مدام بر بالای ساحل اوج میگیرند، میروند و میآیند. پس همانجا آرام میگیرم.
هرچقدر من پیش بروم، آنها هم بیتابتر میشوند. گوشهای مینشینم و نگاه میگردانم به دنبال «سلیم خرچنگخوار». حضور من که کمرنگ میشود، سلیم خرچنگخوار (خور) با آن منقار قطور و دست و پای دراز خاکستری، به دل خلیجفارس شیرجه میرود، خرچنگی را شکار میکند و نزدیک ساحل به خوردناش مشغول میشود.
هنوز اولین تکه را نخورده که سلیمی دیگر با آن سر سفید و پر سیاه و سفید نزدیک میشود؛ نبردی میان این دو شکل میگیرد. پیروز میدان همان است که غذا را به دست آورده. پس راستقامت، با سری بزرگ به جمع دیگر سلیمها میپیوندد. آخر سلیم خرچنگخوار پرندهای اجتماعی است و نر و مادهاش هم شبیه به هم.
جزیره بیدشمن
هنوز پشت بوتههای سبز با برگهای ریز نشستهام، روی شنها. نفسم را حبس میکنم و میخواهم نزدیک شوم تا لمسشان کنم. هرچند آنها مرا دوست خود نمیدانند و دیوار فاصله بین ما برداشته نمیشود. آرام میگیرند؛ صدها پرنده، هزارها. پرندهها آرام میگیرند و جوجهها و تخمهایشان را زیر پر و بال میگیرند.
همه تخمها سرپناهی یافتهاند جز آنانکه نزدیک بوتههای کناری من بیمادر ماندهاند. مادرها بیقرارتر از موجهایی که به ساحل میآیند و به خلیجفارس بازمیگردند بالای سرم چرخ میخورند. حس غریزیشان میگوید که پشت آن بوتههای سبز سیر، چشمهایی آنها را به کمین نشسته.
مار جعفری نه، من انسان؛ تنها تهدید و دشمن امالگُرم. پرندگانی که در این جزیره جز آدمی دشمن دیگری ندارند. آنطور که محمدباقر نبوی میگوید: «شغال و روباه دشمن طبیعی این پرندگان هستند اما خوشبختانه امالگُرم خالی از دشمنان طبیعی پرندگان است.»
هنوز کسی نمیداند که پرندگان مادر چطور میان این تخم پرندگان مختلف، جوجه خود را تشخیص میدهند و به سوی او بازمیگردند. تخمها انگار ساحل را نشانهگذاری کردهاند. تخمهایی که به قلوهسنگهای صیقلخوردهای میمانند که با سرانگشت نقاش، پر از خط و خال شدهاند. به سمت دیگری از ساحل میروم، آنجایی که هزار جوجه سر از تخم درآوردهاند و به ساحلگردی مشغولاند. اما تا حضور مرا احساس میکنند، به اضطراب میافتند. همین جوجههای کوچک، از روی غریزه، من انسان را غریبه میدانند. آنقدر که از ترس حضورم ممکن است خود را به امواج سهمگین خلیجفارس بسپارند.
پیشتر نمیروم. اینجا از تولد تا مرگ و از مرگ تا زندگی پرندگان را به تماشا مینشینم؛ پرندگانی که به صدای امواج دریا به دنیا میآیند، زندگی میکنند، میروند و میآیند. رفتنی که از اواخر شهریورماه شروع میشود و آمدنی که با شروع بهار آغاز میشود و میمیرند. پسزمینه همه این آمد و شد، خلیجفارس است و زمزمههایش.
در کنار لانهها و در میان بوتههای تودرتو، پرندگانی را میبینم که قصه پروازشان بر آسمان به پایان رسیده و جسم بیجانشان نقش بر زمین شده است. اما پرنده همیشه نشانه پرواز است، برای همین هم وقتی نقش بر زمین شده و نفس نمیزند، باز نگاه را میبرد تا آسمان.
حتی آن کاکلی بیجانی که روی شنهای جزیره خشک شده و انگار سالها از آخرین پروازش گذشته، نگاهم را بلند میکند به آن یکی که با کاکل سیاه و پیشانی سفیدش به درون آب شیرجه میزند و ماهی را از دل دریا شکار میکند. پرنده با آن پاهای سیاه و شکم سفیدش که در زمستان سفیدتر میشود، ماهی را میبرد در اجتماع کاکلیها و از نگاهم گم میشود تا زیباترین صحنه آفرینش در ذهنم حک شود.
رد تانکهای خزنده
لاک بزرگ یک لاکپشت پوزه عقابی، با فاصله اندکی میان موجهایی که میآیند و میروند، افتاده. لاکی که خبر از زندگی این گونه شاخص در خلیج امالگُرم و در منطقه حفاظت شده «مند» میدهد.
بستر نرم ماسههای صدفی امالگُرم و بهویژه جزیره نخیلو، مأمن امنی را برای تخمگذاری لاکپشتها بهوجود آورده. همین سواحل است که سالانه این همه پرنده را به جزیره امالگُرم میکشاند. اینجاست که خاطره شش لاکپشت پوزه عقابی در ذهن محمدباقر نبوی نقش میبندد، شش لاکپشتی که در کمال تعجب، وسط ظهر یک روز تابستانی را برای تخمگذاری در ماسههای صدفی جزیره نخیلو انتخاب کرده بودند.
نبوی میگوید: این کار طبق غریزه لاکپشتها نیست، چرا که آنها معمولا تاریکی شب را برای زادآوری انتخاب میکنند تا بدون هیچ استرسی تخمگذاری کنند. آنها با کوچکترین ترس و استرسی به دریا برمیگردند بدون اینکه تخمگذاری کنند. بدون جستوجو از لای بوتهها هم تخمهای خالی از لاکپشتهایی که پس از تولد راه دریا گرفتهاند، پیداست. بیشتر که دقت میکنم، رد گام لاکپشتی را میبینم که درست مثل رد یک تانک روی شنهای جزیره باقی مانده است.
تولد آرام آنها یکی از منحصربهفردترین لحظههاست که در سکوت شبانه جزیره شروع میشود و به صبح اقیانوسها میپیوندد. اینجا مکانی امن برای لاکپشتهاست، همان مکان امنی که این همه پرنده را در شش ماه گرم سال به سوی «امالگُرم» و «نخیلو» میکشاند.
لاکپشت کوچکی بعد از ساعتها تلاش، خود را از دل شن و ماسه بیرون میکشد. موجودی پنج سانتی با وزن ۲۰ گرم که به سمت روشنترین بخش ساحل میرود تا در دل گرم خلیجفارس پناه بگیرد و سفری طولانی را شروع کند. لاکپشت کوچک اگر نر باشد هرگز به زادگاه خود برنخواهد گشت. اما مادهها معمولا برای زادآوری به محل تولد خود باز میگردند. البته اگر زمانی که یک لاکپشت دریایی بدن کوچکاش را روی ماسه داغ بکشد و یک مرغ دریایی گرسنه هم بالای سرش بچرخد، او هرگز به دامان خلیجفارس نمیرسد.
سکوت جزیره
امالگُرم فقط برای جانوران پناهگاه مناسبی نیست، اینجا پناهگاه خوبی برای شناورهای کوچک بهویژه قایقهای صیادی هم هست. جالب است که پرندگان از قایقها و مردان دریا واهمهای ندارند، انگار که آنان را جزئی از این جزیره اسرارآمیز میدانند. هرچند این دوستی کاملا هم دوسویه نیست! نه ساحل و نه جزیره، هیچکدام از دست نامهربانی قایقهایی که پناه داده، بینصیب نمانده.
شیشه نوشابهها و بطری آب و قوطیهای روغن، چون زخمی ناسور روح دریا را آزار داده و درد را به ساحل کشانده است. کمکم شب به ساحل کشیده میشود. همین که آخرین انسان از جزیره خارج میشود، دوباره جزیره تمام قد سکوت میکند. انگار هرگز پرندهای در این سرزمین، آوازی از روی ترس سر نداده است. زمین و زمان و آسمان سکوت کردهاند. حتما پرندگان مادر زمزمهوار موجهای آرام خلیجفارس را در گوش جوجههای به دنیا نیامدهشان معنا میکنند.
شب که دائمی میشود، در ساحل خلیجفارس به ساختمانی میرسم که به کمین نشسته تا پرواز آبی پرندگان را شکار کند. پناهگاهی سیمانی که به عمق تقریبا یک متر در دل خاک ساخته شده؛ گودالی که گنجایش یک نفر را دارد. معاون محیطزیست دریایی سازمان محیطزیست میگوید: «دشمن اصلی این پرندگان، انسان و فعالیتهای انسانی است.» به گفته او، این پناهگاه صیادان غیرمجاز است که از آن برای به دام انداختن پرندگان شکاری استفاده میکردند. آنطور که نبوی میگوید، سازمان محیطزیست برای حفاظت از این زیستگاه ارزشمند، با کمبود تجهیزات و نیروی انسانی و کارشناس مواجه است.
از طرفی تورهای صیادی و سازههای انسانی که برای به دام انداختن پرندگان شکاری در این جزایر ساخته میشوند، بزرگترین عوامل تهدید پرندگان هستند. در این بین، سازمان محیطزیست هم قصد دارد تا مدیریت جزایر را به بخش خصوصی بسپارد؛ بخشی که سرمایهگذاری میکند تا پولزایی کند. واقعیت این است که این اتفاق، زیاد خوشایند به نظر نمیرسد. شاید با عملی کردن این کار، در سالهای آینده پرندهای در این جزیره وجود نداشته باشد تا رویایی باورنکردنی پرواز مهاجران را در ذهن حک کنند.
نظر شما